جدول جو
جدول جو

معنی پی پر کردن - جستجوی لغت در جدول جو

پی پر کردن
قوی شدن پاهای کره اسب یا کره خر و کرۀ استر و توانا شدن برای بار بردن یا سواری دادن
تصویری از پی پر کردن
تصویر پی پر کردن
فرهنگ فارسی عمید
پی پر کردن
(هََ رَ)
قوی شدن کرۀ خر و اسب و توانا شدن برای سواری
لغت نامه دهخدا
پی پر کردن
قوی شدن (کره خر و اسب توانا شدن مرکوب برای سواری
تصویری از پی پر کردن
تصویر پی پر کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پی کور کردن
تصویر پی کور کردن
پی گم کردن، رد پای کسی را گم کردن، رد و اثر چیزی را گم کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پی گم کردن
تصویر پی گم کردن
رد پای کسی را گم کردن، رد و اثر چیزی را گم کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پچ پچ کردن
تصویر پچ پچ کردن
زیر لب و آهسته با هم حرف زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پر پر کردن
تصویر پر پر کردن
از هم کندن و ریزریز کردن برگ های گل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پی سپر کردن
تصویر پی سپر کردن
پی سپار لگدمال کردن، پایمال کردن، پی سپار کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پی سپار کردن
تصویر پی سپار کردن
لگدمال کردن، پایمال کردن
فرهنگ فارسی عمید
(هََ هََ بَ)
دست بسر کردن. از سر باز کردن
لغت نامه دهخدا
(هَِ بْ بَ)
پی سپار کردن. با پای رفتن. از روی آن گذشتن: پی سپر کردن راهی را، پا سپر کردن. پیمودن آنرا. رفتن بر آن. وطء، لگدمال کردن. پایمال کردن. پیخستن. لگدکوب کردن. پایکوب کردن
لغت نامه دهخدا
تصویری از پی پیش کردن
تصویر پی پیش کردن
خوابیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی سپار کردن
تصویر پی سپار کردن
عبور کردن، گذشتن، رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
پی گم کردن مقابل پی بردن، محو کردن رد پای تا کسی بدان پی نتوان برد: رای بتدبیر پیر قلعه بپرداخت خم زد و پی کور کرد نام و نشان را. (ابوالفرج رونی)، بی نشان شدن
فرهنگ لغت هوشیار
پیروی کردن تبعیت نمودن: و نکردیم ما آن قبله که تو بودی بر آن مگر ما بدانیم که پی گر میکند رسول را از آنکه بر گردد بر پی خود. دادند و اگر بیاری به آنان که ایشان را کتاب بهر دلیلی پی گرمی نکنند قبله تو را و نه تو پیروی کنی قبله ایشانرا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی گم کردن
تصویر پی گم کردن
رد پای کسی را کم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیکار کردن
تصویر پیکار کردن
نبرد کردن، منازعه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیش خر کردن
تصویر پیش خر کردن
خریدن پیش از موعد ابتیاع کردن قبل از فرا رسیدن هنگام معهود آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پخ پخ کردن
تصویر پخ پخ کردن
بریدن چنانکه سر مرغ و گوسفند و جز آنرا
فرهنگ لغت هوشیار
بجلو انداختنراندن بجانب مقابل (مثل راندن مواشی و دواب وامتعه و غیره) : هر چه در هندوستان پیل مصاف آرای بود پیش کردی و در آوردی بدشت شابهار. (فرخی) -2 چهار چوب پیوست جانب خارجی در یک لتی بهم آوردن دو لنگه در بستن فراز کردن: (لیث)، . . بمسجد آدینه شد و
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی سپر کردن
تصویر پی سپر کردن
با پای رفتنپیمودن (راهی را)، لگد مال کردن پایمال کردن
فرهنگ لغت هوشیار
کره اسب و خر قوی شده، زیرک و مجرب کار آزموده گرم و سرد روزگار چشیده: طالب دنیا عجی نا مرد پی پر کرده است داده دایم پشت بر دنیا که دنیا رو کند. (فر. نظام. لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی سر کردن
تصویر پی سر کردن
دست بسرکردن کسی را از سرباز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
آهسته با کسی سخن گفتن، نجوی کردن (مردم ردیف ایستاده بودند ودر گوشی باهم پچ پچ میکردند)
فرهنگ لغت هوشیار
صدا کردن فتیله چراغ و شمع و مانند آن چون روغنش تمام شود یا آب در آن باشد، اصطلاحی است که مکانیسین ها و عوام برای صدای موتور اتومبیل ها بهنگام خرابی آن استعمال کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاسپر کردن
تصویر پاسپر کردن
پاسار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پای سپر کردن
تصویر پای سپر کردن
پاسپار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پت پت کردن
تصویر پت پت کردن
((~. کَ دَ))
صدا کردن فتیله چراغ و شمع و مانند آن، اصطلاحی است که میکانیسین ها و عوام برای صدای موتور اتومبیل ها به هنگام خرابی آن استعمال کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پی کور کردن
تصویر پی کور کردن
((پِ. کَ دَ))
از بین بردن اثر چیزی، پی گم کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پی سپار کردن
تصویر پی سپار کردن
((~. س ِ کَ دَ))
گذشتن، لگدمال کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جیب پر کردن
تصویر جیب پر کردن
جیب خود را پر کردن کنایه از مال اندوختن از راه نامشروع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پچ پچ کردن
تصویر پچ پچ کردن
Jabbering
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پچ پچ کردن
تصویر پچ پچ کردن
болтливый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پچ پچ کردن
تصویر پچ پچ کردن
plappernd
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پچ پچ کردن
تصویر پچ پچ کردن
базікаючий
دیکشنری فارسی به اوکراینی